رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۱۶

پنج سالگی

چهار روز پیش وبلاگم پنج ساله شد. یک ششم از عمرم سعی کردم بنویسم. نوشتنم چه خوب بود چه بد، همیشه دوستانم همراهیم کردن و با بازخوردها، نوشتن نظرهاشون و گاهی هم به صورت مستقیم من رو به ادامه‌ی این کار تشویق کردن.  از همه به خاطر بودنشون در کنارم متشکرم. به خاطر این که زندگی رو اینقدر برام زیبا کردن. برای همه‌تون آرزوی سلامتی دارم.

سرگیجه‌ی بی‌خوابی

شب گذشته خواب خوبی نداشتم و امشب هم هنوز بیدارم. به خاطر شب بیداری‌هام -شب رو خیلی دوست دارم- این شرایط رو زیاد تجربه کردم: ذهنت از خستگی به حدی می‌رسه که تقریبا بی‌حس می‌شه. بدون این‌که مرتکب گناه بشی -منظور از گناه استعمال هر ماده‌ایه که بزرگ‌ترین نعمت یعنی تعقل رو از انسان بگیره- و در عین هوشیاری ذهنت رها می‌شه. جالب‌ترین قسمت این حالت هوشیاری و سرگیجه رهایی تخیلت از قید تعقله. اگر اهل نوشتن باشی تا بخوای می‌تونی بنویسی و بنویسی و اگر به دنبال حل مسأله‌ای باشی، خلاقانه‌ترین راه‌حل‌ها رو می‌تونی در ذهنت ببینی. اگر برنامه‌نویسی کامپیوتر رو تو این شرایط تجربه کرده باشید می‌دونید که چقدر کد زدن تو این حالت لذت‌بخش و هیجان‌انگیزه. راه‌حل‌هایی برای حل مسأله به ذهنتون می‌رسه که در حالت عادی فکرش رو هم نمی‌کردید. به یاد داستان لاک‌پشت و هزارپا از کتاب دنیای سوفی افتادم: هزارپا رقاص حرفه ای بود و همه حیوانات جنگل از رقص او لذت می بردند غیر از لاک پشت که دوست نداشت یا حسودی اش میشد ... لاک پشت نامه ای به هزارپا نوشت که من از علاقمندان تو هستم چنین و چنان و یه سوال داشتم شما