رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب وبلاگ

پنج سالگی

چهار روز پیش وبلاگم پنج ساله شد. یک ششم از عمرم سعی کردم بنویسم. نوشتنم چه خوب بود چه بد، همیشه دوستانم همراهیم کردن و با بازخوردها، نوشتن نظرهاشون و گاهی هم به صورت مستقیم من رو به ادامه‌ی این کار تشویق کردن.  از همه به خاطر بودنشون در کنارم متشکرم. به خاطر این که زندگی رو اینقدر برام زیبا کردن. برای همه‌تون آرزوی سلامتی دارم.

یعنی سه سال شد؟!

یعنی سه ساله که از نوشتن اولین پست وبلاگم می‌گذره؟ عجب!!! جالبه‌ها، یه روز تصمیم می‌گیری کاری رو شروع کنی، بعدها از این که چند ساله بهش دل بستی و داری اون کار رو انجام می‌دی شگفت زده می‌شی. یادمه اولین روز وضعیت روحی خوبی نداشتم. بیشتر واسه این که خودم رو آروم کنم می‌نوشتم. حالا بعد سه سال از لحاظ روحی بد نیستم ولی بازم بیشتر واسه این که خودم رو آروم کنم می‌نویسم! البته جدیدا سعی می‌کنم زیاد چرت و پرت نگم، واسه همینم هست که گاهی حتی چند ماه پست جدید نمی‌ذارم!!! این سه سال واسه من سال‌های خوب و پر از کسب تجربه بود. فکر می‌کنم مهم‌ترین تجربه واسم شناختن بیشتر خودم بوده. آدما تو ذهنشون تصوراتی از خودشون دارن که به نظرم بیشتر آرزوهایی در مورد شخصیت خودشونه. معمولا تو شرایط واقعی اونطور که فکر می‌کنن نمی‌تونن رفتار کنن. قرار گرفتن تو شرایط مختلف و کسب تجربه باعث می‌شه آدم بیشتر خودش رو بشناسه. این شناخت، به تلاش در جهت اصلاح رفتار و انطباق شخصیت با تصورات ذهنی آدم از خودش و رسیدن به شخصیت آرمانیش کمک می‌کنه. و البته زندگی مثل بازیه که هر چی بیشتر تکرار بشه، در...

دو سالگی پرواز به بی‌نهایت

دیروز به خاطر مشکلات اینترنت نتونستم این پست رو بنویسم. حالا دیگه وبلاگم دو سالش شده. :-) حس خوبیه که تونستم دو سال هر از گاهی چیزی این‌جا بنویسم. بعضی وقت‌ها برمی‌گردم و نوشته‌های خودم رو مرور می‌کنم. خیلی واسم جالبه، انگار اولین باره می‌خونمشون! واسه من که خاطراتم رو نمی‌نویسم این وبلاگ شده مثل دفتر خاطرات. با خوندنش یاد حال و هوایی میوفتم که موقع نوشتن هر کدوم از یادداشت‌هام داشتم. بعضی وقت‌ها این حس خوبه، بعضی وقت‌ها هم زیاد خوشایند نیست. ولی باعث می‌شه خیلی تجربه‌ها رو به یاد بیارم. اگر راجع به احساس یا زندگی و تجربه‌هاتون هیچ جایی چیزی نمی‌نویسین توصیه می‌کنم از همین حالا نوشتن رو شروع کنین. دفتر خاطرات یا وبلاگ، فرقی نمی‌کنه. فقط بنویسین. نوشتن واقعا باعث آرامش می‌شه. البته نه این که وبلاگ کلاً با دفتر خاطرات فرقی نداشته باشه. هر آدمی واسه خودش حریم خصوصی داره. نمی‌شه همه چیز رو تو وبلاگتون بنویسین. ولی مزیتش هم اینه که می‌دونین ممکنه چند نفری نوشته‌هاتون رو بخونن و حرف‌هاتون رو درک کنن و شاید این تجربه‌ها روزی به دردشون بخوره. داشتن یک دفتر خاطرا...

یک سال نوشتن از "من"

امروز تاریخ پست های وبلاگمو می دیدم که متوجه شدم هفته ی پیش تولد یک سالگی وبلاگم بوده. یک سال و یک هفته از نوشتن اولین پستم گذشت. این یک سال برای من خیلی پر فراز و نشیب بود. شاید پر فراز و نشیب ترین سال زندگیم. تو این مدت خیلی چیزها رو فهمیدم و خیلی تغییر کردم. نمی دونم این تغییرات در جهت مثبت بوده یا منفی. شاید چون دیگه نمی دونم چی خوبه، چی بد! پارسال آدمی بودم سرشار از احساسات. فکر می کردم واسه یه مرد با توجه به این که تمایل طبیعی به خشن بودن و بی احساس بودن داره، لازمه که روی روحیه ی خودش کار کنه و به قول روانشناسا بین شخصیت زنانه و مردانه ای که تو وجودش هست تعادل برقرار کنه و نذاره احساسات درونش از بین بره. ولی دیدم زنده نگه داشتن احساس درونت تو دنیای امروزی که همه گرگ شدن، فقط باعث آسیب دیدنت می شه. هر کی بهت برسه راحت لهت می کنه و تو خیلی صدمه می بینی. تو این یک سال فهمیدم ذره ای وفاداری تو مردم نمونده. هر کسی فقط به فکر منافعشه و برای هیچ چیز دیگه ای ارزش قائل نیست. بیشتر آدما فقط به فکر شادی های لحظه ای هستن. هر چند فهمیدم که هیچ کدوم از این آدما حتی معنی شادی...