رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۱

CFOTool: an Octave/MATLAB® toolbox for Central Force Optimization (CFO)

Yesterday we have published "CFOTool: an Octave/MATLAB ®  toolbox for Central Force Optimization (CFO)" on Launchpad.net . You can download this toolbox from the following link: https://launchpad.net/cfotool CFO is a deterministic swarm optimization algorithm which  has been introduced for the first time by Dr. Richard A. Formato in 2007. To learn more about this algorithm, you can refer to the following paper: Formato, R. A., “Central Force Optimization: A New Deterministic Gradient-Like Optimization Metaheuristic,” OPSEARCH, Jour. of the Operations Research Society of India, 46, no. 1, pp. 25-51 (2009). (DOI: 10.1007/s12597-009-0003-4). The published code provides an Octave/MATLAB ®   toolbox which is called CFOTool for deploying the CFO algorithm in Octave/MATLAB ®  functions or programs. This tool is completely free and has published under the GPLv3 license. Copying and sharing this program is completely free and we encourage you to share this tool with othe

CFOTool: ابزاری برای بهینه‌سازی بر اساس الگوریتم Central Force Optimization (CFO) در Octave/MATLAB®

امروز کد ابزار Octave/MATLAB ®  الگوریتم بهینه‌سازی Central Force Optimization (CFO) را در سایت Launchpad.net منتشر کردیم. برای استفاده از این کد، می‌توانید آن را از آدرس زیر دریافت کنید: https://launchpad.net/cfotool الگوریتم CFO یک الگوریتم بهینه‌سازی هوش جمعی قطعی است که برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ میلادی توسط دکتر Richard A. Formato ارائه شد. برای آشنایی بیشتر با این الگوریتم، می‌توانید به مقاله‌ی زیر مراجعه کنید: Formato, R. A., “Central Force Optimization: A New Deterministic Gradient-Like Optimization Metaheuristic,” OPSEARCH, Jour. of the Operations Research Society of India, 46, no. 1, pp. 25-51 (2009). (DOI: 10.1007/s12597-009-0003-4). کد ارائه شده تحت نام CFOTool ابزاری را برای استفاده از الگوریتم CFO در برنامه‌ها و روی توابع دلخواه در نرم‌افزار Octave/MATLAB ®  فراهم می‌سازد. این کد به صورت کاملا رایگان و تحت لیسانس GPLv3 منتشر شده است. نسخه برداری و انتشار این کد کاملا آزاد است. برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد کپی برداری، لطفا به فایل COPYRIGHT ارائه شده

فراموشی

آدمیزاد چه جالبه: تا وقتی چیزیو داره که نگران از دست دادنشه آرامش نداره. ولی وقتی اونو از دست داد مدت زیادی نمی‌گذره که همه چیزو فراموش می‌کنه و آروم می‌شه...

باقالی، کارت شارژ!

زنجان، تقاطع خیابان ولیعصر با خیابان خرمشهر (همون جا که بهش می‌گن مقدم) یه باقالی فروش هست که بالای چرخش یه کاغذ آویزون کرده. روی کاغذه نوشته: «کارت شارژ موجود است»! یعنی تکنولوژی تا این حده ها!!! View محل فروش کارت شارژ! in a larger map

برای آرامش و موفقیت باید جور دیگری فکر کرد...

نمی‌خوام نصیحت کنم. اینا حرفاییه که در واقع دارم به خودم می‌گم. اگر پست قبلی با عنوان راز آرامش رو نخوندین، توصیه می‌کنم قبل از خوندن این مطلب، بخونیدش. این چند وقت اتفاقاتی تو زندگیم افتاده که باعث شده خیلی به نحوه‌ی زندگی و تفکراتم فکر کنم و اونا رو نقد کنم. یه روز به یاد داستانی که تو یکی از ایمیلام خونده بودم (که تو پست قبلی بیان کردم) افتادم. کلی بهش فکر کردم و متوجه بزرگ‌ترین اشتباه خودم تو زندگی شدم. شاید خیلی از ما فکر می‌کنیم و می‌گیم که تو زندگی باید به خدا توکل کرد. ولی واقعا قلبا چقدر به این حرف عمل می‌کنیم؟ کودک داستان خیلی از سالم رسیدن به مقصد مطمئن بود. چون به پدرش که خلبان هواپیما بود اعتماد و اطمینان کامل داشت. ولی ما چطور؟ چقدر به خدای خودمون که آفریننده‌ی همه‌ی جهانه و امور تمام جهان در دستشه اعتماد داریم؟ بذارین در کنار داستان اون کودک شما رو به یاد داستان حضرت یوسف بندازم. آیه‌ی ۴۲ سوره‌ی یوسف رو ببینید. اونطور که می‌گن اگر حضرت یوسف به جای این‌که برای نجاتشون از زندان به دوستی که از زندان آزاد می‌شد امید داشته باشن به خدا امید می‌بستن،

راز آرامش

 چند وقت پیش ایمیلی بهم رسید که داستان زیبایی رو بیان می‌کرد. فکر کردم خوندنش برای شما هم جالب باشه. البته منبع اصلی این داستان رو نمی‌دونم و از نویسنده‌ی حقیقی به خاطر ذکر این داستان بدون منبع عذرخواهی می‌کنم. لطفا اگر منبعش رو می‌دونستین به منم بگین تا این‌جا بنویسم. بهتره حرفای خودمو تو پست بعدی بنویسم و فعلا نظر شما رو به خوندن این داستان کوتاه زیبا جلب می‌کنم. کشیش سوار هواپیما شد.  کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او می ‎ رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ می ‎ رفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد.  در جای خویش قرار گرفت.  اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمی ‎ رسید.  مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد. هواپیما از زمین برخاست.  اندکی بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمی بیاسایند.  پاسی گذشت.  همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطه‌ور که در جمع بعد چه ‎ ها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت.  ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: "کمربندها را ببندید!"

هر عملی را عکس‌العملی است...

شاید یکی از بزرگ‌ترین مشکلات من اینه که وقتی ظلمی بهم می‌شه نمی‌تونم راحت ازش بگذرم. گاهی هم سعی می‌کنم بگذرم ولی ذهنم خود به خود شروع می‌کنه به طور ناخواسته تابع عکس‌العمل رو پیش ببره تا به سرانجام برسوندش! کمتر پیش میاد که کسی ظلمی بهم بکنه و جواب نگیره! البته هیچ‌وقت عکس‌العملم بیشتر از کاری که انجام شده نیست. ولی به هر حال این مساله خوب نیست. گاهی لازمه که آدم گذشت داشته باشه و از مسائلی که پیش میاد بگذره. در هر صورت، فعلا شبکه عصبی ذهنم به این صورت عمل می‌کنه: هر عملی را عکس‌العملی است برابر و در خلاف جهت!!!

راه حل مهندسی!

یکی از هم اتاقی‌هام پرسید چطور می‌شه تو کامپیوتر یه تصویر رنگی رو به سیاه و سفید تبدیل کرد؟ هم اتاقی دیگه‌م کاملا جدی جواب داد «ببرش تو MATLAB، از دستور rgb2gray استفاده کن»! خوب این هم یه راهشه! :)