رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۷

نظریه‌ی همه چیز

فکر کنم اول راهنمایی بودم که اولین کتاب برنامه‌نویسی رو خوندم و خیلی زود عاشقش شدم. آشنایی با زبان بیسیک. فوق‌العاده بود. کتابش رو خیلی دوست داشتم. هنوز هم تو ذهنم به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های آموزشی که تا به حال خوندم ثبت شده. اول سوال رو مطرح می‌کرد و بعد برای حلش یک دستور رو معرفی می‌کرد. اینطوری خیلی راحت و سریع همه‌ی دستورات تو ذهنت حک می‌شد. برنامه‌نویسی خیلی واسم هیجان‌انگیز بود -و هنوز هم هست. این که بتونی برنامه‌ای بنویسی که یک سری دستورالعمل رو برای رسیدن به هدفی انجام بده حس خیلی خوبی بهم می‌داد. اما نمی‌دونستم که این تازه شروع حس حریصانه‌ی منه.  بعدها از طریق مونتاژ بوردهای آماده با قطعات و مدارهای الکترونیکی آشنا شدم. اگر قبلا فقط دستورالعمل‌ها به محیط یک دستگاه -به نام کامپیوتر- محدود بودن، با استفاده از الکترونیک می‌شد روی دنیای فیزیکی اطراف تأثیر گذاشت. این بود که الکترونیک واسم خواستنی شد. خیلی خواستنی. و خدا این رو شنید. وقتی تو دانشگاه الکترونیک می‌خونی، کم کم با اجزای سازنده‌ی مواد و این‌که چطور همه‌ی این کارها توسط اون‌ها داره انجام می‌شه آشنا