رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2019

کتاب‌های زرد

بررسی این که چه کتاب‌هایی پرفروش هستند می‌تواند جالب باشد. مخصوصاً این روزها که فروشگاه‌های آنلاین کتاب و کتاب‌های الکترونیکی رایج شده‌اند این کار راحت‌تر شده و آمار بهتری در دسترس است. اما بر خلاف چیزی که انتظار داشتم دیدن پرفروش‌ترین کتاب‌ها در کشورم برایم مایه‌ی افسوس خوردن شده است. گویا کتاب‌های زرد و کتاب‌هایی که در مورد موفقیت هستند بیشترین فروش را در مملکت ما دارند. افسوس که افکار مردم چه سطحی شده است. انتظار می‌رود که مردم یک جامعه با خواندن کتاب فرهنگ و تفکر خود را ارتقا بخشند اما در جامعه‌ی ما گویا از این ابزار نیز درست استفاده نمی‌شود. چگونه می‌توان به بهبود افکار چنین مردمی امید داشت؟ مردمی که تمام ذهن‌شان درگیر نحوه‌ی پولدار شدن است و در کتاب‌ها به دنبال نسخه‌ی راحت و سریع برای موفقیت هستند. این که موفقیت را در چه می‌دانند خود بحثی مفصل است! موفقیت را نه در کتاب‌های زرد موفقیت، که در زندگی‌نامه‌ی انسان‌های موفق باید جست. کافی است نگاهی به زندگی آن‌ها بیاندازید: هیچ راه میانبری وجود ندارد، بدون داشتن هدف و تلاش برای آن و تحمل رنج‌ها در این راه چیزی حاصل نمی‌شود. ا

حسرت

حسرت‌های زندگی باعث می‌شن سطح احساس خوشبختی تنزل پیدا کنه. شاید اگر انسان‌ها همیشه می‌تونستن اولویت‌های زندگی رو درست تشخیص بدن به بالاترین حد از سعادت می‌رسیدن. و صد البته منظورم اولویت‌بندی بر اساس تأثیر بلند مدت هر چیزی در زندگیه. برای انسان که موجودی اجتماعیه شاید هیچ چیز مهم‌تر از شاد بودن عزیزانش نباشه. هر جا که اولویت بیشتری به شادی خودمون بدیم و عزیزانمون رو نادیده بگیریم حسرتی برای آینده‌ی خودمون -وقتی که دیگه شانس دیدن اون عزیز رو نداشته باشیم- ساختیم. مثل من که حدود یک هفته‌ست حسرت رهام نمی‌کنه. کسی که دوستش داشتیم و همیشه ازمون می‌خواست بیشتر پیشش بمونیم رو به خاطر شرایط زندگی و حتی گاهی به خاطر شادی یا راحتی لحظه‌ای خودمون تنها می‌ذاشتیم. غافل از این که روزی خواهد رسید که حسرت یک دقیقه صحبت باهاش رو خواهیم خورد. پانوشت: لطفاً برای پدربزرگم دعا کنید. به‌روزرسانی ۱۳۹۸/۰۱/۲۵: روح پدربزرگم شاد...

آرزوهایی محو

من، خالی از احساس در سایه‌ها قدم می‌زنم با آرزوهای محو در شوره‌زارهای بی‌انتها و فردایی که روشن نیست تنها یک سوسوی نور در انتها و آن امید به رحمت تو که زنده‌ام نگه داشته و پیش می‌برد این تن خسته را شاید، شاید، شاید، روزی دوباره زنده کند رؤیاهای در هم شکسته را حامد عبدی ۲۰ اسفند ۱۳۹۷