رد شدن به محتوای اصلی

حسرت

حسرت‌های زندگی باعث می‌شن سطح احساس خوشبختی تنزل پیدا کنه.
شاید اگر انسان‌ها همیشه می‌تونستن اولویت‌های زندگی رو درست تشخیص بدن به بالاترین حد از سعادت می‌رسیدن.
و صد البته منظورم اولویت‌بندی بر اساس تأثیر بلند مدت هر چیزی در زندگیه.
برای انسان که موجودی اجتماعیه شاید هیچ چیز مهم‌تر از شاد بودن عزیزانش نباشه. هر جا که اولویت بیشتری به شادی خودمون بدیم و عزیزانمون رو نادیده بگیریم حسرتی برای آینده‌ی خودمون -وقتی که دیگه شانس دیدن اون عزیز رو نداشته باشیم- ساختیم.

مثل من که حدود یک هفته‌ست حسرت رهام نمی‌کنه.
کسی که دوستش داشتیم و همیشه ازمون می‌خواست بیشتر پیشش بمونیم رو به خاطر شرایط زندگی و حتی گاهی به خاطر شادی یا راحتی لحظه‌ای خودمون تنها می‌ذاشتیم. غافل از این که روزی خواهد رسید که حسرت یک دقیقه صحبت باهاش رو خواهیم خورد.

پانوشت: لطفاً برای پدربزرگم دعا کنید. به‌روزرسانی ۱۳۹۸/۰۱/۲۵: روح پدربزرگم شاد...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

چهارمین برگ از دفترم

امروز چهارمین برگ از این دفتر هم ورق خورد. چهار سال... و هنوز هم این شعر مریم حیدرزاده، با صدای زنده‌یاد ناصر عبداللهی همدم لحظه‌های تنهایی من است: پشت این پنجره ها وقتی بارون میباره وقتی آهسته غروب تو خونه پا میذاره وقتی هر لحظه نسیم توی باغچه ها میاد توی خاک گلدونا بذر حسرت میکاره وقتی شبنم میشینه رو غبار جاده ها وقتی هر خاطره ای تورو یادم میاره وقتی توی آینه خودمو گم میکنم میدونم که لحظه هام رنگ آبی نداره تازه احساس میکنم که چشام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون میباره تازه احساس میکنم که چشام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون میباره

فانوس

در ظلمت شب‌های بیابان هر بار از دور نور فانوسی را می‌بینم. به امید یافتن همراه به سمت نور می‌روم، اما هیچ هم‌مسیری نمی‌یابم. تنها دمی با فانوس‌به‌دستان هم‌صحبت می‌شوم. آن‌ها که خوبند پس از جدایی تکه‌ای از قلب مرا با خود می‌برند و ظالمان خاری در بدنم فرو می‌کنند. تو چه دانی که اولی دردناک‌تر است؟ در ظلمت بیابان قلبم تکه تکه و تنم پر از خار شده است. کاش فانوسی داشتم.

صخره‌نورد خسته

حس صخره‌نوردی رو دارم که با گرفتن دیواره و سنگ‌ها خودش رو به بالاهای صخره رسوند ولی دیگه رمقی برای گرفتن دیواره براش نمونده بود. تمام نگاهش به این بود که شاید یک ریسمان اون بالاها پیدا کنه که بتونه بهش چنگ بزنه ولی یهو یه سنگ از بالا زدن تو صورتش و پرتش کردن پایین!