رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

سخن تازه

هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وا رهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود خاک سيه بر سر او کز دم تو تازه نشد يا همگی رنگ شود، يا همه آوازه شود هر کی شدت حلقهٔ در زود برد حقهٔ زر خاصه که در باز کنی، محرم دروازه شود آب چه دانست که او گوهر گوينده شود خاک چه دانست که او غمزۀ غمازه شود روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود ناقهٔ صالح چو ز کُه زاد يقين گشت مرا کوه پی مژدۀ تو اشتر جمازه شود راز نهان دار و خمش، ور خمشی تلخ بود آنچه جگر سوزه بود، باز جگر سازه شود مولانا

بر سرمای درون

همه     لرزشِ دست و دلم                            از آن بود که عشق            پناهی گردد، پروازی نه گریزگاهی گردد. آی عشق آی عشق چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست. *** و خنکای مرهمی                     بر شعله‌ی زخمی نه شورِ شعله بر سرمای درون. آی عشق آی عشق چهره‌ی سُرخ‌ات پیدا نیست. *** غبارِ تیره‌ی تسکینی                        بر حضورِ وَهن و دنجِ رهایی               بر گریزِ حضور، سیاهی          بر آرامشِ آبی و سبزه‌ی برگچه         ...

هر قدمی را که برمی‌دارم نگرانم

هر قدمی را که برمی‌دارم نگرانم. جلوی پایم را می‌نگرم. گاهی مورچه‌ها خیلی بیشتر از آن هستند که بتوانی مراقب همه‌ی آن‌ها باشی. موجوداتی کوچک، زیبا و سخت کوش. از دید آفریدگارم، کدامیک از ما با ارزشتریم؟ من یا مورچه‌ها؟ اگر از نظر اندازه‌ی جسممان مقایسه شویم، من بزرگترم! من بزرگترم؟! نه، اشتباه می‌کنم. بستگی دارد از دید چه کسی بنگری. از دید یک مورچه، من خیلی بزرگترم. از دید خودم هم بزرگم. اما بگذارید کمی بالاتر برویم. از دید یک فیل چطور؟! باز هم من بزرگترم! ولی من هم برای یک فیل کوچکم! باز هم بالاتر... از دید زمین؟ مورچه اصلا دیده نمی‌شود! اما من هم دیگر هیچ نیستم. از دید خورشید، کهکشان، ... هر چه بالاتر می‌رویم دیگر ابعاد من و مورچه زیاد با هم فرقی نمی‌کند. از نظر آفریدگارم چطور؟ او تمام کهکشان، سیارات، ... همه‌ی جهان را آفریده است. او از همه چیز و همه کس بزرگتر است. پس بین من و آن مور کوچک از نظر او نباید تفاوتی باشد. هر دو ما خیلی کوچک هستیم. اما مهربانی پروردگارم بی حد و اندازه است. هر دو ما را آفریده است و لحظه‌ای از ما که از کوچکترین آفریده‌های او هستیم غافل نمی‌شود. او همه‌ی بندگانش...

ما کجاییم؟!

امروز خبری رو خوندم: اولین کامپیوتر کوانتومی تجاری معرفی شد. منبع: http://dwave.wordpress.com/2011/05/11/learning-to-program-the-d-wave-one/ شرکت سازنده: http://www.dwavesys.com/en/products-services.html مقاله‌ی مربوطه در ژورنال Nature: Quantum annealing with manufactured spins اول که این خبر رو دیدم خیلی خوشحال شدم. ولی بعد دلم گرفت. ما کجای این دنیای بزرگیم؟ دنیا داره خیلی سریع پیشرفت می‌کنه و ما سر جامون ایستادیم. وقتی دنبال منبع اصلی خبر رفتم بیشتر دلم گرفت. می‌دونین چرا؟! چون دیدم منبع اصلی خبر فیلتر شده. «مشترک گرامی...»!!! واقعا واسه خودمون متاسفم...

خبری که خیلی خوشحالم کرد

قبل از عید خبری شنیده بودم که خیلی ناراحتم کرده بود. یکی از آشنایان چند وقتی بود که زود خسته می‌شد. یه بار که خیلی بی حال شده بود بردنش دکتر. دکتر گفته بود سرطان خون داره. خودش جوونه. دو تا بچه‌ی کوچیکم داره. بعد از اون خبر خیلی ناراحت بودم. از سرطان خاطره‌ی خیلی بدی دارم که شاید بعدها همین جا نوشتم. خلاصه، چند وقتی برای شیمی درمانی بستری بودن. عید دنبال پیوند مغز استخوان بودن. تا این که دیروز که زنگ زده بودم خونه مادرم گفتن دکتر گفته بدن آشنامون به شیمی درمانی جواب داده. گفتن دیگه نیازی به پیوند مغز استخوان نداره. خدا میدونه چقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم. :) حتی دیشب خواب آشنامون رو دیدم که حالش خوبه خوب بود. واسه خودشو خوانواده‌ش و همه‌ی بیماران آرزوی سلامتی دارم. لطفا شما هم واسشون دعا کنید که زودتر خوب بشن. نه فقط آشنامون، لطفا واسه همه‌ی بیماران، مخصوصا بیماران سرطانی دعا کنید...