رد شدن به محتوای اصلی

خبری که خیلی خوشحالم کرد

قبل از عید خبری شنیده بودم که خیلی ناراحتم کرده بود.
یکی از آشنایان چند وقتی بود که زود خسته می‌شد. یه بار که خیلی بی حال شده بود بردنش دکتر.
دکتر گفته بود سرطان خون داره.
خودش جوونه. دو تا بچه‌ی کوچیکم داره.
بعد از اون خبر خیلی ناراحت بودم.
از سرطان خاطره‌ی خیلی بدی دارم که شاید بعدها همین جا نوشتم.
خلاصه، چند وقتی برای شیمی درمانی بستری بودن.
عید دنبال پیوند مغز استخوان بودن.
تا این که دیروز که زنگ زده بودم خونه مادرم گفتن دکتر گفته بدن آشنامون به شیمی درمانی جواب داده.
گفتن دیگه نیازی به پیوند مغز استخوان نداره.
خدا میدونه چقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم.
:)
حتی دیشب خواب آشنامون رو دیدم که حالش خوبه خوب بود.
واسه خودشو خوانواده‌ش و همه‌ی بیماران آرزوی سلامتی دارم.
لطفا شما هم واسشون دعا کنید که زودتر خوب بشن.
نه فقط آشنامون، لطفا واسه همه‌ی بیماران، مخصوصا بیماران سرطانی دعا کنید...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

فانوس

در ظلمت شب‌های بیابان هر بار از دور نور فانوسی را می‌بینم. به امید یافتن همراه به سمت نور می‌روم، اما هیچ هم‌مسیری نمی‌یابم. تنها دمی با فانوس‌به‌دستان هم‌صحبت می‌شوم. آن‌ها که خوبند پس از جدایی تکه‌ای از قلب مرا با خود می‌برند و ظالمان خاری در بدنم فرو می‌کنند. تو چه دانی که اولی دردناک‌تر است؟ در ظلمت بیابان قلبم تکه تکه و تنم پر از خار شده است. کاش فانوسی داشتم.

چهارمین برگ از دفترم

امروز چهارمین برگ از این دفتر هم ورق خورد. چهار سال... و هنوز هم این شعر مریم حیدرزاده، با صدای زنده‌یاد ناصر عبداللهی همدم لحظه‌های تنهایی من است: پشت این پنجره ها وقتی بارون میباره وقتی آهسته غروب تو خونه پا میذاره وقتی هر لحظه نسیم توی باغچه ها میاد توی خاک گلدونا بذر حسرت میکاره وقتی شبنم میشینه رو غبار جاده ها وقتی هر خاطره ای تورو یادم میاره وقتی توی آینه خودمو گم میکنم میدونم که لحظه هام رنگ آبی نداره تازه احساس میکنم که چشام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون میباره تازه احساس میکنم که چشام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون میباره

صخره‌نورد خسته

حس صخره‌نوردی رو دارم که با گرفتن دیواره و سنگ‌ها خودش رو به بالاهای صخره رسوند ولی دیگه رمقی برای گرفتن دیواره براش نمونده بود. تمام نگاهش به این بود که شاید یک ریسمان اون بالاها پیدا کنه که بتونه بهش چنگ بزنه ولی یهو یه سنگ از بالا زدن تو صورتش و پرتش کردن پایین!