هر قدمی را که برمیدارم نگرانم.
جلوی پایم را مینگرم.
گاهی مورچهها خیلی بیشتر از آن هستند که بتوانی مراقب همهی آنها باشی.
موجوداتی کوچک، زیبا و سخت کوش.
از دید آفریدگارم، کدامیک از ما با ارزشتریم؟ من یا مورچهها؟
اگر از نظر اندازهی جسممان مقایسه شویم، من بزرگترم!
من بزرگترم؟!
نه، اشتباه میکنم.
بستگی دارد از دید چه کسی بنگری.
از دید یک مورچه، من خیلی بزرگترم.
از دید خودم هم بزرگم.
اما بگذارید کمی بالاتر برویم.
از دید یک فیل چطور؟!
باز هم من بزرگترم! ولی من هم برای یک فیل کوچکم!
باز هم بالاتر...
از دید زمین؟
مورچه اصلا دیده نمیشود! اما من هم دیگر هیچ نیستم.
از دید خورشید، کهکشان، ...
هر چه بالاتر میرویم دیگر ابعاد من و مورچه زیاد با هم فرقی نمیکند.
از نظر آفریدگارم چطور؟
او تمام کهکشان، سیارات، ... همهی جهان را آفریده است.
او از همه چیز و همه کس بزرگتر است.
پس بین من و آن مور کوچک از نظر او نباید تفاوتی باشد.
هر دو ما خیلی کوچک هستیم.
اما مهربانی پروردگارم بی حد و اندازه است.
هر دو ما را آفریده است و لحظهای از ما که از کوچکترین آفریدههای او هستیم غافل نمیشود.
او همهی بندگانش را دوست دارد.
از این حرف مطمئن هستم. زیرا میدانم که او خیلی مهربان است.
چه بسا آن مور برایش با ارزشتر از من باشد.
زیرا آن مور لحظهای از عبادت پروردگارش غافل نمیشود.
اما من چه؟
چه بسیار لحظاتی که غافل از یاد آفریدگارم مرتکب معصیت شدهام.
کدام یک از ما را بیشتر دوست دارد؟
کدام یک به او نزدیکتریم؟ من یا این مور؟
آیا سزاوار است که چشمان خود را ببندم و بدون توجه، زندگی موری که شاید از من به آفریدگار مهربانم نزدیکتر باشد را بگیرم؟
او هم زندگی میکند، تلاش میکند، آرزوهایی برای خود دارد، ...
چه بسا زندگی او از من با ارزشتر باشد.
به راستی اگر چنین باشد و من باعث مرگ او شوم چه اتفاقی میافتد؟
از غضب پروردگارم میترسم.
هر قدمی را که برمیدارم با نگرانی جلوی پای خود را مینگرم...
نظرات
ارسال یک نظر