رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

پاک‌کن خاطرات

کاش یه پاک‌کن داشتم، باهاش قسمت‌هایی از زندگیم رو پاک میکردم. خیلی بده که آدم بعضی وقت‌ها فکر میکنه همه چیز همونطور که هست باقی میمونه و کارایی رو انجام میده که بعدا با عوض شدن شرایط باعث پشیمونیش میشه. ما که معلوم نیست حتی یه لحظه دیگه زنده خواهیم بود یا نه، چطور میتونیم به شرایط اعتماد کنیم و قوانین خودمون یا اعتقاداتمون رو زیر پا بذاریم؟ چطور میتونیم به آینده و رفع شدن مشکلات و توجیه شدن رفتار خودمون اعتماد کنیم؟ در حالی که هرگز معلوم نیست حتی آینده‌ای وجود داشته باشه. یه پاک‌کن میخوام. یه پاک‌کن خاطرات. پاک‌کنی که قسمت‌هایی از زندگیم رو پاک کنه. شما جایی از این پاک‌کن‌ها سراغ ندارید؟ خیلی دارم زجر میکشم.

حسین، حسین است

نوشتن از حسین و یارانش دشوار است. بزرگ مردی که هیچ قلمی یارای به تصویر کشیدن عظمتش را ندارد. دیندار باشی یا کافر، اگر داستان شجاعت او و یارانش به تو رسیده باشد، تفاوتی ندارد. حسین حسین است. داستانی که بیش از هزار سال سینه به سینه گشته است و بیش از هزاران دل را عاشق کرده است. و این داستان همه عشق است... عشق به خدا... عشق به فرستاده‌ی خدا... عشق به جانشین فرستاده‌ی خدا... و عشق به آزاده‌ترین انسان‌هایی که زمین به عمر خویش دیده است. فقط حسین می‌توانست حماسه‌ای بیافریند که تا آخر دنیا هر ساله میلیون‌ها انسان را به جوشش وادارد. او و یارانش شجاع مردانی بودند که هرگز زیر بار ظلم نرفتند. امسال نیز چون سال‌های دیگر جلوه‌ی این عشق در مراسم حسینیه‌ی زنجان هر چه باشکوه‌تر ظاهر شد. در مکانی بودم که موفق شدم تصاویر نسبتاً خوبی از این مراسم تهیه کنم. دوست داشتم تصاویر زیبای این عشق را با شما به اشتراک بگذارم. پس چند مورد از بهترین آن‌ها را در ادامه برایتان ارسال می‌کنم. برای دیدن تصاویر در اندازه‌ی واقعی می‌توانید روی آن‌ها کلیک کنید.   و در...

پیش به سوی نانوالکترونیک...

دیشب شب سختی بود. البته مطمئن بودم که هر اتفاقی که بیوفته به نفعمه. چون به کسی اعتماد کرده بودم که همه چیز دست خودشه و همه‌ی بنده‌هاشو دوست داره. ولی به هر حال انتظار سخته. سازمان سنجش هم که تا تونست ناز کرد! قرار بود نتایج ساعت ۱۰ شب بیاد ولی تا ۱۱:۲۵ خبری نشد. وقتی لینک نتایج اومد رو سایت یه لحظه قلبم وایستاد. بعد شروع کرد با تمام توان تند تند بزنه! تا این که بالاخره نتیجه رو دیدم. رشته‌ای که سال‌ها بود آرزوشو داشتم. دکترای نانو الکترونیک، اون هم تو دانشگاه تهران. بهتر از این نمی‌تونست بشه. حالا دیگه مسئولیت بزرگی رو دوشمه. تا این جاشو مثل همیشه خدا کمکم کرد. حالا من هم باید خودمو نشون بدم. امیدوارم بتونم اون طور که باید از پس این مسئولیت بزرگ بر بیام و نقشی تو این دنیا داشته باشم. وقتی به پدر و مادرم گفتم، مادری که همه‌ش من رو دلداری می‌دادن و وانمود می‌کردن که زیاد تو فکر این قضیه نیستن و نتیجه واسشون مهم نیست، زدن زیر گریه و بغلم کردن. خیلی لحظه‌ی قشنگی بود واسم. در عین حال خیلی ناراحت شدم که اینقدر باعث شده بودم به خاطر من اذیت بشن. امیدوارم ...

پایان پایان نامه!!!

بالاخره نوشتن پایان‌نامه تموم شد! دیگه واقعا خسته شده بودم. گاهی احساس خفگی بهم دست می‌داد. از طرفی دلم واسه این جا نوشتن هم تنگ شده بود. این پایان‌نامه بود ولی پایان نامه نبود! فعلا باید دو روز منتظر بمونم. منتظر سرنوشتی که به خاطر راه گذاشتن تو یک راه من رو به اون راهنمایی کرد. و حالا هم مثل همیشه همه چیز دست خودشه. منتظر سرنوشتی هستم که خودش رقم زده و نتیجه‌ش هم دست خودشه. منم همه چیز رو به خودش سپردم. چون ازش مطمئنم. می‌دونم نتیجه هر چی که باشه حتما واسم منفعتی داره که اون رو جلوی پام گذاشته. تا پس فردا...

ماه رمضان

روزهایی که دوستشون دارم بالاخره رسیدن. ماهی که به نظرم زیباترین ماه ساله. با وجود این که باید گرسنگی و تشنگی رو طی روزهای طولانی تابستون تحمل کرد، ولی این ماه رو خیلی دوست دارم. اصلا همین تحمل سختی‌هاشه که قشنگه. تحمل سختی‌ها برای نشون دادن عشق به تنها کسی که تو این دنیا ارزش عشق ورزیدن رو داره. اینطوری احساس می‌کنم اون هم بیشتر بهم توجه می‌کنه. و این احساس، فوق‌العاده‌ست. اگر عاشق باشی، چه احساسی قشنگ‌تر از جلب توجه معشوق می‌تونه باشه؟ اونقدر مهربونه که هر قدر هم که بد باشم نمی‌تونم بگم بهم توجه نمی‌کنه. چون در هر شرایطی مهربونی‌هاش رو حس می‌کنم. ولی امیدوارم من هم بتونم طوری رفتار کنم که ناراحتش نکنم. یعنی تمام سعیم رو می‌کنم و امیدوارم که موفق بشم. فرا رسیدن این ماه رو به تمام عاشقان تبریک می‌گم. از همه خواهشی دارم. اگر خواستین تو این ماه کلامش (قرآن) رو بخونین، لطفاً ترجمه‌ش رو هم بخونین و بهش فکر کنین. قول می‌دم حس خوبی بهتون دست بده و عشقش تمام وجودتون رو بگیره.