ز خاک من اگر گندم برآيد
از آن گر نان پزی، مستی فزايد
از آن گر نان پزی، مستی فزايد
خمير و نانِبا ديوانه گردد
تنورش بيت مستانه سَراید
تنورش بيت مستانه سَراید
اگر بر گور من آيی زيارت
تو را خَرپشتهام رقصان نمايد
تو را خَرپشتهام رقصان نمايد
مَیا بیدف به گورم، ای برادر!
که در بزم خدا غمگين نشايد
که در بزم خدا غمگين نشايد
زَنَخ بَربَسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
دهان افیون و نقل یار خاید
بِدَرّی زآن کفن، بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشايد
خراباتی ز جانت درگشايد
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زايد
ز هر کاری به لابد کار زايد
مرا حق از می عشق آفريدست
همان عشقم اگر مرگم بسايد
همان عشقم اگر مرگم بسايد
منم مستی و اصل من مِی عشق
بگو از می بجز مستی چه آید؟
بگو از می بجز مستی چه آید؟
به بُرج روحِ شمسِالدین تبریز
بِپَرّد روح من، یک دم نپاید
مولانا
نظرات
ارسال یک نظر