هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وا رهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود
وا رهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود
خاک سيه بر سر او کز دم تو تازه نشد
يا همگی رنگ شود، يا همه آوازه شود
يا همگی رنگ شود، يا همه آوازه شود
هر کی شدت حلقهٔ در زود برد حقهٔ زر
خاصه که در باز کنی، محرم دروازه شود
خاصه که در باز کنی، محرم دروازه شود
آب چه دانست که او گوهر گوينده شود
خاک چه دانست که او غمزۀ غمازه شود
روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
خاک چه دانست که او غمزۀ غمازه شود
روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
ناقهٔ صالح چو ز کُه زاد يقين گشت مرا
کوه پی مژدۀ تو اشتر جمازه شود
کوه پی مژدۀ تو اشتر جمازه شود
راز نهان دار و خمش، ور خمشی تلخ بود
آنچه جگر سوزه بود، باز جگر سازه شود
آنچه جگر سوزه بود، باز جگر سازه شود
مولانا
یه سر به ما هم بزن! ممنون.
پاسخحذفممنون که ما رو تحویل گرفتی رضا جان.
پاسخحذفحتما میام.
;)
با اجازه، وبلاگتو میذارم تو لیست لینک دوستان.
پاسخحذف:)