شنیدین میگن هر کسی تو وجودش یه چیزی داره به اسم کودک درون؟
امان از این کودک درون!
تو وجود من دیگه این مسئله گاهی خیلی قدرتمند میشه. تا جایی که گاهی باعث میشه آبروم بره و حسابی خجالت بکشم!
مثل دیشب.
دیشب رفته بودم حموم.
تو حموم اصلا متوجه نشده بودم که واسمون مهمون اومده.
بیرون که اومدم، با صدای بلند تکیه کلام یکی از مجریهای برنامه کودک رو گفتم (نمیگمش تا فردا بهونهای نشه واسه دوستان که هر وقت بهم میرسن اونو تکرار کنن!).
روبرومو که دیدم، دیدم مهمونا نشستهن تو پذیرایی و شروع کردن به خندیدن!
خودم هم خندهم گرفت از کارم و حسابی خجالت کشیدهم.
انگار که نه انگار ۲۵ سالمه!
کلی عذرخواهی کردم ازشون. ولی دیگه آبروی رفته رو که نمیشد جمعش کرد!
باید این کودک درونمو حسابی ادبش کنم تا یه کم وقت شناستر باشه.
آخه دیگه شورشو در آورده!
البته من دوستش دارم. چون فکر میکنم بیشتر شادیهای زندگی کار اونه.
ولی خوب گاهی هم اینطوری میکنه دیگه، حسابی آبروی آدمو میبره.
امان از این کودک درون!
نظرات
ارسال یک نظر